کد مطلب:5848 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

پیامبر خجالت نمی کشد
مسلم [1] از عایشه و عثمان نقل كرده است كه گفتند:

ابوبكر اجازه خواست كه بر پیامبر وارد شود و پیامبر در آن وقت در رختخوابش دراز كشیده بود و لُنگ عایشه را پوشیده بود. پیامبر در همان حال به ابوبكر اجازه داد كه وارد شود و حاجتش را بر آورده كرد. سپس او رفت. عثمان گوید: پس از او عمر اجازه ورود خواست.

پیامبر در همان حال به او اجازه داد كه داخل شود و حاجتش را روا كرد. سپس من (عثمان) اجازه گرفتم.

فوراً نشست و به عایشه گفت: لباست را بپوش و خودت را جمع و جور كن! من هم خواسته ام روا شد و روانه خانه ام شدم.

عایشه به رسول الله گفت: چطور شد كه از ابوبكر و عمر خجالت نكشیدی چنان كه از عثمان خجالت كشیدی؟ رسول الله گفت: عثمان مردی است بسیار باحیا و من ترسیدم اگر در آن حال به او اجازه ورود بدهم، از شدت حیایش، حاجتش را از من نخواهد!!!!

- پناه بر خدا - (چه تصویری از پیامبر ساخته اند...) كه اصحابش را در حالی استقبال می كند كه دراز كشیده و لباس خانمش را در بر كرده است و در كنارش خانمش در لباس زیر نشسته است و فقط وقتی كه عثمان وارد می شود به همسرش دستور می دهد كه لباسش را بپوشد؟!


[1] صحيح مسلم، كتاب «الفضائل»، باب «فضائل عثمان» ج7، ص117.